بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟

ساخت وبلاگ
یک: برخاسته ام از گور خود ای نور ... در پی خندیدن تو است ... لب های سپید مرده ام باز ... دو: دلم دیگر نمی خواهد تو را بفهمم ... " کبوتر اسیر"! پرواز من و تو ...در اسمان خیال هم ...محال شد! سه: کشته اند مرا دو چشم سیاه تو سال هاست ... تازه انگار گم شده باشم ... دنبال کالبد من نگرد .....! چهار: چه خوب شد روزه ی تو باز می کنم ... هزار حرف پشت سرت گفته ام خدا بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 304 تاريخ : سه شنبه 29 خرداد 1397 ساعت: 16:39

یک: درسیاهی چشم تو ... دنبال روز سپیدم ...ولی کجا؟ وقتی که تیره گی های دنیای من ... توی چشم توست ! دو: بخندم از طنز اینکه:" دوستم نداری ولی کنارمن هستی"! پس باید گریه کنم به خنده دارترین جمله ی عالم که: " عشق چیست" ؟! سه: ماهی روی دست من مانده بود ... ووحشت نبودن تنگ!... رفتم و لیوان دندان های پدربزرگ را آوردم ... تا شب که به خانه باز می گشت ... هین جا...غن بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 330 تاريخ : سه شنبه 29 خرداد 1397 ساعت: 16:39

یک: دست من دیگر جداشد از دست قویت ... خواهم افتاد درراه مجنونی ...چون لیلی ام!... دو: شده ام از تو جدا ...رفته ای بی من و من ... هیچ کارم نیست جز ...از ته دل خندیدن! سه: واضح بود تمام راه را خودم آمده ام ... از میان گرگ های وحشی ! چشم هایم خشم بود و صداقت... پول هایت را گرفتم ... تو چه می دانستی راه چه بود؟ به خاطر گوسفندانی که لا به لای پیچیدگی های مغزم .. بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 244 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: به بهشت راهم نمی دهند دگر ...می دانم! نماز به قبله ی تو خوانده ام که عاقبتش ...جهنم است! دو: ذهن درگیر یعنی خوراک فرهنگی ... یک لقمه گرفته ای و مزه اش درکام است ... سه: ساق پای یوسف را شکستن مرد می خواهد ولی ... خوب تر آن است که " زنانه " درزندان مکافاتش دهیم! چهار: سیاه تر از سیاهی موی تو ...شب نیست... درگیرم و خورشید می آورم دلیل ... پنج: بیچاره گا بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 358 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: درپی خاموشی لب های خود ...پروانه شدم ... رفتم پی سوختن شی دیگری...که نابودم کند! دو: آه...زیر یک سقف باید مردی ... من زن باشم و تو نامردی ...هرگز! سه: بی حال نامه ات را دلیت می کردم ... اگرم حالی بود ...رایانه و خانه را باهم می سوزاندم! چهار: گویند که عاشق نباید شد و عشق دروغ است ... راست می گویند! من و آفتاب قهر کردیم وشب ...شاعرانه تر نبود؟ پنج: تو بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 350 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: درخدمت سلیمان چشمتان ...مورچه ام ...! از جن و انس گذشته ام ...تا این مقام رسیده ام! دو: پاک نیستم !چون از همه گذشته ام تا تو! این قضاوت بیگانه ی تو ست ...نارفیق! سه: بسیار اگرم مومن تو هستم ...خدای باش! احساست نمی کنم ...درجهنمی که دورو برم هست! چهار: قدرتو را مانده تازمانی که بدانم ... صدها هزار پای از تو پائین تر و پائین ... پنج: چاقوی تورا می بوسم بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 249 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: بیرون دریای چشم تو ...هلاکم ! مشغول جان دادن می شوم و ساحل ...می خندد! دو: دریغ ! شیطان به معجزه آگاه نیست ... تولد یک کتاب اسمانی ... جگرش را خراش داد ... سه: گناه اگر این است که دست های تو مال من باشد ... نمی خرم به جهنم! صبر می کنم به بی دستی ... چهار: چاقوی شما توی قلبم پیچید ... جاده ی رگ هایم پیچید ... مرگ مستقیم رفت...! پنج: آزار تو این بود که بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 272 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: تپش به قلب من آمد ... تو باز موهایت ... کشیده موی نسیم بود و ...بی خبری ! دو: بعد از قلب من ...چشم های تو ... آبرو نزد پزشک برد و بیمار نبود ... سه: روی شیشه باران می رقصید و ... درانتهای خیابان دختری می دوید ... من از پنجره دیوانگی خویش را می دیدم ...قدیم بود و ... پای برهنه ... چهار: درتماسم با دست های تو هرشب ...کنار دیواری ... که نیفتم که قلب من .. بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 289 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: ذرسجده ی تو جایگه عشق به خون رفت ... خون رفت ... خون رفت ولی ... عشق تو آغاز خداشد ... دو: کعبه خون گریه می کرد وعلی(ع) می رفت از دنیای او ... پس علی کو(ع)؟آن علی مرتضا(ع) کو؟قبله کو؟ سه: برداشتی از روی زمین پایت را وزمین ناله کرد : عدالت می رود از روی من ...دیگر علی چون تو کجا؟ چهار: بینوایان تازه فهمیدند نواهاشان که بود... علی می رفت(ع) ... نوا می رفت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 290 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: نشسته بودم و از قلب حافظ فال ...می ساختم ... تو درآمدی که: برخیز شام شد و یارت آمد! دو: دوراه بود که هرگز نرفته بودم و نمی رفتم ... به سوی جهت تو وخلاف!..." ایستاده بودم"! سه: نگین چشم تو را فروختم و خوش حالم! بگذار یک نفر دیگر تمام عمر بگرید که:عاشق توست! چهار: میان دست های تو قلب گنجشکی ام ... حتی اختیار مردن نداشت ... پریدم و قلبم پرید ویاد گرفتم که بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 190 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: درون من پر از توست ...ای یوسف! مثل نور ماه که تیره گی شب را ... تامین می کند! دو: داستان عشق من یک طرف ...بیشتر نداشت ... تو انگار ...شی ... بودی ...بی هیچ حسی ! سه: با قدرت سلیمانی خودم !...روی هوا آمده ام نزد تو! بشکن صدای سکو تت را ... منتظرم ... صبا بیا! چهار: بوی نارنج خفه ام می کند !...بازور و قدرتش! چرا که من!... " باور بهار "...نداشتم! پنج: رو بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 339 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14

یک: دویده ای و نمی رسی...به پای من دیگر ... با ماه وعده داشتم و ... قبول کرد بمانم! دو: بهاررا از دامن باغ نمی توانی بر چید! هر فصل موقعی دارد و امکاناتی !... برو امکان پائیزی... با مهر بیا!!! سه: گریه می کرد دوچشمم که توی زندانی ... آزاد دراجتماع می گشتی و خبرت ... هیچ نبود! چهار: دلم کباب توشد از بس که پشت عشق خودت ... می رفتی و...می خندید از پشت کار ت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 237 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1397 ساعت: 9:14